هرگاه جف بزوس در یکی از مراکز تکمیل کار آمازون یا دفاتر مرکزی خودش در سیاتل پرسه میزد، دنبال یک نقص میگشت؛ اشتباههایی که ممکن بود در سیستمهای شرکت یا حتی فرهنگ شرکتی رخ داده باشد. بهعنوان مثال، صبح یکی از روزهای معمولی سال2003 بزوس وارد یکی از اتاقهای کنفرانس شد و متحیر ماند. در گوشهای از اتاق، تلویزیون جدیدی روی دیوار نصب شده بود تا ارائههای ویدئویی برای کارکنان را نشان دهد. وجود یک تلویزیون در اتاق کنفرانس به خودی خود موضوعی جنجالی نیست، اما چنین چیزی به مذاق بزوس خوش نیامد.
نصب چیزهایی که بزوس اطلاعی از آنها نداشت یا اجازهاش را نداده بود، هم برای برقراری ارتباطات درونشرکتی نامناسب بود و هم هزینه اضافی برای شرکت میتراشید. او به این موضوع اعتراض کرد و همه تلویزیونهای جدیدی که در اتاقهای کنفرانس نصب شده بودند، فورا جمعآوری شدند. اما به گفته مت ویلیامز، یکی از مدیران قدیمی آمازون، پایههای فی که تلویزیونها روی آنها نصب شده بودند، تا سالها باقی ماند. مثل فرماندهای که سرهای جدا شده از بدن دشمنان را تا مدتها از دروازه شهر آویزان میکند، او از این پایههای باقی مانده روی دیوار بهعنوان نماد و درس عبرت استفاده میکرد تا کارکنان بدانند نباید چه رفتارهایی داشته باشند. حدودا همان زمانی که او تلویزیونها را از روی دیوار جمع میکرد، دو تغییر اساسی در فرهنگ شرکت ایجاد کرد. او که در تلاش بود زمانش را بهتر مدیریت کند، دستور داد دیگر جلسات تکنفره رو در رو با زیردستانش نخواهد داشت. در این جلسات، به جای اینکه توفان فکری صورت بگیرد و مشکلی حل شود، مسائل پیش پا افتاده یا تعت ی مطرح میشد. حتی امروز هم به ندرت پیش میآید که بزوس جلسهای فردی با همکارانش داشته باشد.
تغییر دیگری که صورت گرفت هم عجیب و شاید در تاریخ شرکتی منحصر به فرد بود. تا آن زمان، کارکنان آمازون از برنامههای پاورپوینت و اکسل مایکروسافت برای ارائه ایدههای خود در جلسات استفاده میکردند. بزوس معتقد بود این روش فکرهای تنبل را پشت خودش پنهان میکند. دایرههای سیاهی که مطالب را بهصورت نکتهوار نشان میدهند، باعث میشوند فرد نتواند افکار خودش را بهطور کامل بیان کند. در نتیجه، بزوس اعلام کرد کارکنان دیگر نباید از این ابزارها استفاده کنند و باید ارائههای خودشان را بهصورت تشریحی بنویسند. تیم ارشد آمازون سعی کرد بزوس را در مورد استفاده از پاورپوینت قانع کند، اما موفق نشد. او میخواست افراد عمیق فکر کنند و افکارشان را با قدرت بیان کنند. مدتی طول کشید تا این موضوع جا بیفتد.
جلسات دیگر اینطور شروع نمیشد که مثل قبل شخصی بایستد و فرمانده جلسه باشد. بلکه هر کس همانطور که سر جای خود نشسته بود، به آرامی توضیحاتی را که آماده کرده بود، به مدت ?? دقیقه یا کمی طولانیتر میخواند. در ابتدا، هیچ محدودیتی در تعداد صفحات ارائه وجود نداشت که این موضوع دردسر ایجاد کرد و بعد از چند هفته یک حکم مکمل آمد: محدودیت شش صفحهای برای مشروح ارائهها. فرمت جدید مورد استقبال همه نبود. خیلی از کارکنان احساس میکردند این سیستم قرار است به نویسندگان خوب پاداش بدهد و اپراتورهای کارآمد و کسانی که تفکرات نوآورانه دارند، دستشان خالی میماند. مهندسها بهطور خاص ناراضی بودند، چون ناگهان در وضعیتی قرار گرفته بودند که باید مثل دوران دبیرستان انشا مینوشتند.
منطق یا بیرحمی؟
استیو جابز به شفاف بودن دیدگاههایش در مورد آنچه مشتری نیاز دارد شهره بود، اما همه میدانستند که در ارتباط با همکارانش نوسانات زیادی دارد. بنیانگذار اپل، گاهی کارکنان را در داخل آسانسور اخراج میکرد و بر سر مدیرانی که عملکردشان راضیکننده نبود، فریاد میکشید. شاید رشد سریع کسبوکارهای تکنولوژی منجر به بروز چنین رفتاری میشود، چون این خشونت در بیشتر مدیران عامل این حوزه دیده میشود. بیل گیتس دچار عصبانیتهای آنی و غیرمنطقی میشد. استیو بالمر که جانشین او در مایکروسافت بود، عادت داشت صندلی پرت کند. اندی گرو که مدتها مدیر عامل شرکت اینتل بود، به بداخلاقی و تشر زدن مشهور بود، بهطوری که یکی از زیردستانش در طول یک جلسه بررسی عملکرد، از حال رفته بود.
جف بزوس هم کاملا با این روحیات همخوانی دارد. جسارت و بیباکی او بر دیگر ایدهآلهای مرسوم رهبری سازمانی همچون توافق آرا و ترویج ادب و نزاکت، غلبه دارد. با اینکه بزوس در جمع جذاب است و روحیه طنز دارد، اما در خلوت، رفتارهای بسیار تندی با کارمندان نشان میدهد. اگر کارمندی پاسخ درست ندهد، یا سعی کند جواب درست را بپیچاند، یا کار یکی دیگر را توجیه کند، یا در جوابش نوعی ابهام و سستی وجود داشته باشد، رگ پیشانی بزوس باد میکند و از کوره درمیرود. او در این مواقع اغراق و بیرحمی را با هم دارد و طی سالها کارمندان را به بدترین شکل توبیخ کرده است. برخی از معروفترین جملههای سرزنشآمیز بزوس که توسط قدیمیهای آمازون جمعآوری شده، عبارتند از:
• اگر این طرح ما است، من دوستش ندارم.
• متاسفم، فکر میکنی امروز قرصهای حماقتم را خوردم؟
• لازم است بروم و مدرکی بیاورم که به شما نشان بدهد من مدیر عامل شرکت هستم تا بس کنی و دیگر من را در مورد این موضوع به چالش نکشی؟
• داری تلاش میکنی چیزی را تایید کنی که هیچ ربطی به آن نداری؟
• تنبل هستی یا شایستگی لازم را نداری؟
• اگر یک بار دیگر این ایده را بشنوم، خودم را میکشم.
• تعجب میکنی از اینکه جواب این سوال را نمیدانی؟
برخی کارکنان آمازون در حال حاضر این نظریه را قبول دارند که بزوس هم مثل استیو جابز، بیل گیتس و لری الیسون، فارغ از حس همدلی است و به همین دلیل با کارکنان خودش مثل منابعی مصرفشدنی رفتار میکند، بدون اینکه نقش آنها را در شرکت در نظر بگیرد .
the everything store منبع: کتاب
همه ما وارن بافت را میشناسیم: کسی که نخستین سرمایهگذاری اش را وقتی فقط 6 سال داشت انجام داد آن هم با فروختن بطریهای نوشابه کوکا کولا. او این بطریها را به قیمت 6/ 4 سنت میخرید و با سودی معادل 6/ 5 سنت دوباره میفروخت. او در 11 سالگی برای اولین بار سهام خرید و هنوز هم که هنوز است افسوس میخورد که چرا اینقدر دیر وارد بازار سهام شده است!! وقتی هم 14 ساله بود با پولی که از محل تحویل رومه به درب منازل پس انداز کرده بود یک قطعه زمین کشاورزی برای خودش خرید و در 26 سالگی هم شرکت سرمایهگذاری اش یعنی Buffet Associates Ltd را بنیان نهاد. هم اکنون او مالک بیش از 60 شرکت موفق در سراسر جهان و یکی از ثروتمندترین افراد روی کره زمین است. اما چه عواملی باعث شده تا او به این اندازه موفق باشد و در دنیای پرآشوب امروز همیشه در اوج باقی بماند. خوشبختانه وارن بافت 85 ساله در بیان دلایل موفقیت و پیشرفتش بسیار سخاوتمند است و دانستهها و ترفندهای کاری اش را با همه به اشتراک میگذارد. در اینجا به پنج مورد از مهمترین و کلیدیترین رازهای موفقیت در کسبوکار از زبان وارن بافت افسانه ای پرداخته خواهد شد.
1-آن کاری را انجام دهید که عاشقش هستید
وارن بافت معتقد است که رهبران و مدیران کسبوکارهای مختلف باید در زمان برنامه ریزی و تصمیمگیری برای آینده به این موضوع توجه کنند که بهتر است وارد کسبوکارها و بازارهایی شوند که از صمیم قلب به آنها علاقه مندند و از بودن در آن حوزه لذت میبرند. بافت معتقد است هر کسی و هر شرکتی در یک یا چند زمینه خاص دارای استعداد و توانمندیهای فراوانی است پس چه بهتر که وارد همان حوزه یا حوزههای مشخص شد. یکی از اشتباهات بسیاری از اشخاص و شرکتها این است که صرفا به خاطر سودآور بودن یک کسبوکار یا بازار خاص وارد آن میشوند بدون اینکه علاقه و تبحر خاصی در آن زمینه داشته باشند که این یک اشتباه بزرگ است و به شدت از احتمال موفقیت افراد و شرکتها میکاهد.
2-بهدنبال بازارهای هدف درست و مناسب باشید
وارن بافت که استاد بزرگ بازاریابی به حساب میآید همیشه بر این موضوع تاکید دارد که همه شرکتها و کسبوکارها باید بهدنبال این باشند که شناخت درستی از مخاطبان و مشتریانشان داشته باشند و این دانستهها را بهطور منظم به روزرسانی کنند، شرکتها باید به مخاطبان و مشتریان بالقوه شان و ارزشهای مورد نظرشان احترام بگذارند و این احترام گذاشتن را برای آنها به اثبات برسانند و بهطور عملی نشان دهند.
3-برای بهثمر نشستن استراتژیهای خود صبور باشید
چیزهایی هستند که به مرور زمان اتفاق میافتند و تحقق پیدا کردن پاره ای اهداف و برنامهها نیازمند زمان است. البته همه ما دوست داریم کارهایمان سریع تر انجام شود و زودتر به اهداف مان برسیم با این همه لازم است گاهی اوقات به زمان احترام بگذاریم و به یاد داشته باشیم که افزایش سرعت و شتاب زدگی برای دستیابی به نتایج میتواند به بروز خطا و حتی فاجعه تبدیل شود. یکی از نمونههای مشهور این شتاب زدگی در دستیابی به نتایج را میتوان در شرکت گوگل سراغ گرفت آن هم زمانی که مدیران گوگل تصمیم گرفتند با هدف حمایت از اپلیکیشن نقشه گوگل، برنامه گوگل مپ را از محصولات جدیدشان حذف کنند حال آنکه این سرویس جدیدشان بهطور 100 درصد قابل استفاده نبود و این عجله و شتابزدگی موجب شد تا شرکت بهطور رسمی از مشتریانش عذرخواهی کند و یکی از مدیران ارشد گوگل هم که روی این حذف اصرار داشت هم از شرکت اخراج شد.
4-روی قیمتها تمرکز نکنید بلکه روی ارزشها متمرکز شوید
یکی از اشتباهات بسیاری از مدیران و صاحبان کسبوکارها این است که بیشتر تمرکزشان را روی قیمت محصولات قرار میدهند نه ارزشی که آن محصول برای شرکت میآفریند حال آنکه به عقیده وارن بافت قیمت چیزی است که پرداخت میشود درحالیکه ارزش آن چیزی است که بهدست میآید و میتواند تغییر ایجاد کند. بهطور کلی، مشتریان حاضرند برای به دست آوردن یک چیز ارزشمند هر بهایی رابپردازند و به همین دلیل هم هست که قدرت مجاب کنندگی و متقاعدسازی ارزشهایی که شرکتها با صرف هزینههای سنگین و در طولانیمدت به دست میآورند از هر فاکتور قیمتی و عامل دیگری مهم تر است. به همین دلیل هم هست که الان در سال 2020 خیلیها در جهان حاضرند برای یک عدد ساعت اپل بیش از 500 دلار بپردازند حال آنکه تا پنج سال قبل پرداخت 500 دلار برای یک ساعت معمولی اقدامی احمقانه و بیمنطق بهنظر میرسید اما ارزشی که شرکت اپل برای ساعتهایش آفرید پرداخت این قیمت را کاملا توجیه پذیر و معقول ساخته است.
5-خیلی مواظب اعتبارتان باشید چون خیلی ارزشمند است
جمله معروفی در دنیای کسبوکار هست که میگوید 20 سال طول میکشد تا اعتبار و آبرو بهدست آید اما همین اعتبار ممکن است طی 5 دقیقه بر باد رود.» به عقیده وارن بافت که خود استاد بزرگ بازاریابی دیجیتالی است بیتوجهی شرکتها به اعتبار و آبروی برندشان بهطور حتم موجب بر باد رفتن اعتباری خواهد شد که طی سالهای متمادی شکل گرفته است و شرکتی که بیآبرو شود به سختی میتواند دوباره روی پای خود بایستد و اعتبار از دست رفته را باز یابد. پس همیشه به فکر حفظ و ارتقای اعتبار نام تجاری و اعتبارتان بین مشتریان و بازارهایی که به زحمت تصاحب کردهاید باشید.
منبع Postcron :
درباره این سایت